هواتو ...

ز تمام بودنی ها "تو" همین از آن من باش... که به غیر با "تو" بودن دلم آرزو ندارد... !!!

هواتو ...

ز تمام بودنی ها "تو" همین از آن من باش... که به غیر با "تو" بودن دلم آرزو ندارد... !!!

 

 

مرا بازیچـه‌ خود ساخت چـون موسا که دریا را

 

فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را

 

نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم

 

کـــه این دیوانــه پرپر می‌کند یک روز گـــل‌ها را

 

خیانت قصه‌ی تلخی است اما از که می‌نالم؟

 

خودم پــــرورده بودم در حــواریــون یهــــودا را

 

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست

 

چـــه  آســــان  ننگ می‌خوانند  نیرنگ  زلیخــــا  را

 

کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست

 

چـــرا آشفته می‌خواهی خدایــا خاطر ما را

 

نمی‌دانم چـــه افسونی گریبان‌گیر مجنون است

 

که وحشی می‌کند چشمانش‌آهوهای صحرا را

 

چه خواهد کردبا ما عشق؟پرسیدیم و خندیدی

 

فقــــط با پاسخت پیچیـده‌تر کــــردی معمــــا را

 

 

 

فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۲۰
24 23

 

سر زیبا یـیِ چشمان تو دعوا شده است

 

بین ماه و من و یک عده اساتید هنر...

 

مسعود محمد پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۱۰
24 23

 

انسان امروزی - مفید و مختصر - تنهاست   !

تنهای تنها ... کاملاً ... از هر نظر ... تنهاست !

 

تنهایی اش را می برد با خود به هر شهری

انسان تنها ؛ خانه باشد یا سفر ؛ تنهاست !

 

با آنکه در آغوش هم هستیم ؛ تنهـــاییم

هر «خانواده» جمعی از «چندین نفر تنها» ست!

 

علمی به نام علم « تنهایی شناسی» نیست !

-با اینکه در این روزها نوع بشر تنهاست –

 

نقاش تنهایی یک شهر بزرگم من !

هر خالقی در موقع خلق اثر تنهاست !

 

دل را - به هر تعداد لازم بود - قسمت کن!

هر کس «یکی» را دوست دارد بیشتر تنهاست!

 

 

اصغر عظیمی مهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۵۴
24 23

 

در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت

 

بــاور نمی‌کــردم بــه آســـانی دلـم رفت

 

از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می‌گـرفـتـنـد

 

در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی... دلم رفت

 

رفــتــم کـنــارش، صـحـبتـم یـادم نـیـامــد!‏

 

پـرسـیـد: شعـرت را نمی‌خـوانی؟ دلم رفت

 

مـثـل مـعــلـم‌ها بـه ذوقـــم آفـریـن گــفـت

 

مــانـنــد یـک طــفــل دبـسـتــانـی دلـم رفت

 

مــن از دیــار «مـنــزوی»، او اهــل فـــردوس

 

یک سیـب و یـک چـاقـوی زنجانی ؛ دلم رفت

 

ای کاش آن شب دست در مویش نمی‌بـرد

 

زلـفش که آمــــد روی پـیـشـانی دلم رفــــت

 

ای کـاش اصلاً مـــن نمی‌رفــتـم کــنــارش

 

امـا چـه سـود از ایـن پشیــمـانی دلـم رفـت‏

 

دیگـر دلـم ــ رخت سفیدم ــ نـیـست در بـنـد

 

دیـروز طـوفـان شد، چه طـوفـانی... ( ) رفت!!!

 

کاظم بهمنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۱۱
24 23

 

ابرویِ توهرجاست خودِ کفر همان جاست

 

این ساده ترین شیوه ی اسلام شناسی ست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۰۷
24 23
 
 
در موسم زمستان سعدی دو چیز خواهد
 
با روی آفتابی,  در آفتاب رویی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۰۵
24 23

 

 

به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویند

 

به این طریقه ی بازی قمار می گویند

 

به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد 

 

هنوز مثل گذشته «نگار» می گویند

 

اگر چه در پی آهو دویده ام چون شیر 

 

به من اهالی جنگل شکار می گویند

 

مرا مقایسه با تو بگو کسی نکند 

 

کنار گل مگر از حسنِ خار می گویند؟

 

تو رفته ای و نشستم کنار این همدم 

 

 کاظم بهمنی

به این رفیق قدیمی سه تار می گویند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۵۷
24 23

 

تو با چادر به سر کردن ز یادم میبری بانو 

 

تمام معصیت های نهفته در نگاهـــم را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۴۸
24 23

 

 

جمعه شب ها دلم از عشق تو سر ریز شود

 

شنبه ها مجلس ختم دل دیوانه ی ماست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۴۶
24 23

 

 

این غم انگیز ترین شعر جهان خواهد شد... 

شاعری واژه به سر دارد ومعشوقی، نه...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۳۸
24 23